سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند، زنده ای میان مردگان است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :15
بازدید دیروز :42
کل بازدید :316037
تعداد کل یاداشته ها : 117
103/9/4
9:53 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
محمد رضا آقابیگی[226]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
سروهای سرافراز (( همیشه با تو )) هو اللطیف مبادا روی لاله ها پا گذاریم خانه متروک همسفرمهتاب امٌل عروج .: شهر عشق :. بانک مقاله آدمک ها شاهراه اندیشه آرمان(بازگشتی دوباره) به نام وجود باوجودی که وجودبی وجودم عشق الهی: نگاه به دین با عینک عشق و عاشقی از قرآن بپرس Ask quran نگاه مشرقی دوستان همدم دربدران سکوت عشق ذخیره خدا آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام مذهب عشق مذهبی عدل الهی Divine Justice پرتگاه ناگفته های آبجی کوچیکه عاشق دلباخته وبلاگ رسمی کتایون پیام محبت شناخت اراء و افکار ضالّه همسفر عشق شمیم یار... نافذ فصل سکوت من گذشته من گل نرگس Narcissus طلسم شدگان مـن او چاپی دوم خانه اطلاعات به وسعت دنیا به وسعت دنیا خاطرات یک زندگی یه دل خسته یک کلام حرف خودمونی .:(( به یاد رضا )):. دختـــــر غربتـــی دنیای واقعی اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار از یک روحانی دختر ی با کو له‏با ر ی ا ز ا مید عاشقانه های گودزیلا بی سرزمین تر از باد یه پرستویی که قلبش شکسته خلوت تنهایی زیبایی سایه خداوند بر کهکشانهاست ساقیا قدحی ریز که ما باده پرستیم ::. یاغی ترین .:: وبلاگ ایران اسلام دوست عزیز سلام داستان و راه های توحید جویان بزرگ تا.............شقایق او برای دم هر ثانیه ام رحمتی بود عظیم! گل ارکیده زیر درخت گل خدای که به ما لبخند میزند باسیدعلی‏تافتح‏قدس‏ومکه باورم کن کوچولوها مانا کوثر چهاردیواری توهم یک عشق....... چاه بانک اس ام اس و جوک سیب سایت تخصصی گوشی موبایل عطش کلبه احزان سایت ویژه یک جالب برای دیدن فلش ایمل ریاست کانون رشد (سیروس دولت پور) باشگاه اندیشه سایت خبری سایت تکچین سایت مخ زن آموزش زبان انگلیسی سایت سیامک انصاری (کیانوش) سایت شبهای برره بید جیگر موزیک آموزش رایانه و مهارت icdl به زبان فارسی دایره المعارف فارسی آدرسهای اینترنت سایت زن روز (ویژه خانم ها - مد لباس ) محاسبه طول عمر (به روش کاملا پزشکی ) کاریکاتور بازیگران سینمای ایران سایت مهران مدیری شقایق دهقان (گل یاسمن بانو) سایت مناجات وبلاگ رییس جمهور (آقای محمود احمدی نژاد) پیوند به سایتهای دولتی سایت عمو پورنگ دوربین نت (آرشیو عکس) کسب در آمد و جوک و sms سایت کانون فرهنگی و تربیتی رشد لحظه‏ی دیدار بازار شپش فروشها خدا بود و دیگر هیچ نبود...!!! برای تو چرا و چگونه...؟؟؟ کویر خیال سکوت :.: : نماز،یک هدیه الهی :.: : تا شکوفه ی عشق اینک از حال به آینده پلی باید زد....... وبلاگ تفریحی Fashens چشم انداری بر ژاپن من نگاشت سایت پاسخگو (سئوالات شرعی ) حنانه خواهر سیب مخمل افتاب حقیقت هنرهای رزمی وبلاگ کانون رشد ناحیه 3 کرج

جراحی روح


    
    آیا می‌دانید جراحی روحی چیست؟ و از خود پرسیده‌اید که این دیگر چه نوع از جراحی است. جراحی روحی عملی است که بدون استفاده از ابزار و وسایل جراحی، بیمارستان و داروی بیهوشی انجام می‌شود. جراح دستان برهنه‌اش را بر روی بدن بیمار می‌گذارد، انگشتانش را در گوشت بیمار فرو می‌برد و تغییرات لازم را به وجود می‌آورد، سپس بافتی که دچار بیماری شده را از بدن خارج می‌کند. وقتی کار تمام شد زخم تنها با عبور دست جراح از روی آن کاملا بسته می‌شود و شکاف کوچکی باقی می‌ماند و یا اصلا اثری باقی نمی‌گذارد. این عمل کاملا بدون درد است و کل عمل فقط چند دقیقه طول می‌کشد.
    کاربرد وسیع این نوع جراحی در فیلیپین و برزیل است، جایی که جراحان روحی بسیاری زندگی می‌کنند و از محبوبیت زیادی برخوردارند. بسیاری از مردم در این کشورها با این روش جراحی درمان شده‌اند.
    جالب است بدانید که تعداد کمی از این جراحان درس خوانده‌اند و هیچ‌یک از آنها چیزی درباره طب نمی‌دانند یا حتی خود نمی‌فهمند که چه می‌کنند و چگونه کار می‌کنند.
    
    نمونه‌های تجربی
    دانشمندان و محققانی در زمینه پدیده‌های فوق‌طبیعی مانند لیال واتسون دکتر هنری پوهاریچ و پروفسور شیلی در طی سفرهای خود به فیلیپین و برزیل، به تحقیق در مورد جراحی روحی نیز پرداختند. آنها شاهد بیش از هزار عمل جراحی از جمله درمان آپاندیسیت، بیرون آوردن غده‌های خوش‌خیم از سینه، درآوردن کیست و سنگ مثانه، درمان واریس و بواسیر و حتی درمان بعضی از انواع سرطان‌ها توسط شفادهندگان بوده‌اند.

    ‌یکی از این جراحان (تونی سانتیاگو) نام داشت که توده سرطانی مثانه مردی را جراحی نمود. دو دوربین از صحنه عمل فیلمبرداری می‌کردند و سه دانشمند نیز ناظر آن بودند.
    ‌دیگری (تونی آگپائوا) یکی از معروف‌ترین جراحان در فیلیپین بشمار می‌رود که قدرت شفابخشی در او از سن هفت سالگی آشکار شده است. (اولگا فارهیت) از لس‌آنجلس به علت ابتلا به بیماری خاصی که مغز استخوان سر و شانه‌اش را گرفتار کرده بود، دچار فلج شده بود. این بیماری توسط پزشکان نمونه‌برداری و تشخیص داده شده بود. آگپائوا او را جراحی کرده و توده وسیعی از غضروف و خون وی را برداشت. در بازگشت بیمار به لس‌آنجلس، مجددا عکسبرداری و نمونه‌برداری انجام ‌شد. جراح با مشاهده عکس و جواب نمونه‌برداری اظهار ‌داشت، به استثنای بافت جوشگاهی هیچ چیز باقی نمانده است. مثل آن‌ است که چیزی داخل آن محل رفته و همه چیز را پاک کرده است.
    ‌جراح دیگر (جون لابو) نام داشت که روی (الان نیومن) تهیه کننده و کارگردان گروه فیلم‌برداری کار کرد. لابو به نیومن گفت که خلط (سموم) روی قلب او را گرفته است. او ابتدا روی گردن نیومن کار کرد، سپس قفسه سینه او را ماساژ داد و مقداری چرک و خون به بیرون ریخت. مانند آن بود که جراحی با چاقو دملی را باز کرده باشد. پروفسور شیلی از چرک خارج شده نمونه‌ای تهیه کرد و ثابت شد که چرک حاوی تعداد زیادی گلبول سفید است.
    دکتر (پوهاریچ) در مورد سفر خود به برزیل گفته که (خوزه دو فریتاس) مشهور به (زیگما آریگو) جراح روحی معروف بدون هیچ سختی یک چاقوی برنده داخل چشم چپ مردی فرو کرد. آن مرد کاملا بیدار و هوشیار بود. آریگو چاقو را طوری اهرم کرد که چشم از حدقه بیرون زد. آریگو در ضمن این عمل بندرت به بیمارش نگاه می‌کرد. او رو به دکتر پوهاریچ کرد و از او خواست که انگشتش را روی پلک چشم بیمار قرار دهد به‌طوری که بتواند نوک چاقو را در زیر پوست احساس کند و در حالی که پوهاریچ شوکه شده بود به عمل جراحی ادامه داد. در طول جراحی بیمار اظهار داشت که درد و ناراحتی احساس نکرد. چند لحظه بعد آریگو چاقو را که نوک آن آغشته به چرک و خون بود از چشم بیمار خارج کرد و بدون تشریفات چاقو را با پیراهن خود پاک نمود و بیمار را مرخص کرد.
    ‌محققان این موضوع را ثابت کرده‌‌اند که پدیده جراحی روحی واقعیت دارد اما نکته مهم دیگری هم هست که باید به آن توجه کرد و آن این است که ‌واقع شدن عمل جراحی روحی بسیار نادر است و تعداد انگشت‌شماری از جراحان حقیقتا دارای موهبت شفابخشی خدادادی هستند و بیشتر آنها مدعیانی بیش نیستند. اغلب آنها شیادان فرصت‌طلبی هستند که با شبیه‌سازی عمل جراحی روحی سعی می‌کنند زمینه‌ای برای سود‌جویی و شهرت‌طلبی خود فراهم آورند. نمونه زیر به همین مطلب اشاره دارد.
     در 4891 در مجله ( دیسکاور) توسط <مارتین گاردنر> نویسنده مقالات علمی نوشته شده است: ستاره تلویزیونی و کمدین معروف (اندی کافمن) فیلمی به نام پدیده‌های روحی را در سال 0791 می‌بیند. فیلم به‌طور مختصر به کار جراحان فیلیپینی می‌پردازد. چند سال بعد یعنی سال 4891 کافمن مبتلا به سرطان ریه می‌شود و پزشکان به او میگویند که در آستانه مرگ قرار دارد. او تصمیم می‌گیرد برای زنده ماندن دست به آخرین تلاش بزند. کافمن به کلینیک یک متخصص جراحی روحی مراجعه می‌کند و در آنجا به مدت چند روز تحت معالجه قرار می‌گیرد. در هر جلسه، درمانگر او را با مالیدن روغن ماساژ می‌دهد و بعد روزی قفسه سینه او را ظاهرا باز می‌کند و مقدار زیادی خون و بافت فاسد را از آن خارج می‌نماید. چند روز بعد کافمن به شهر خود لس‌آنجلس باز می‌گردد، به امید این که سرطان او معالجه شده است. اما دو ماه بعد از دنیا می‌رود. عکسبرداری با اشعه x نشان می‌دهد که ابدا جراحی صورت نگرفته و سرطان پیشرفته کاملا دست نخورده مانده است.
    
    حرف زدن با زبانی که نیاموختیم
    ‌یکی دیگر از پدیده‌های عجیب و جالب توجه که حیرت همگان را برانگیخته، پدیده‌ای به نام زنوگلاسی است. به‌طوری که بسیاری از دانشمندان هم که در مورد پدیده‌های فوق‌طبیعی شک و تردید دارند و همیشه با بدبینی به این قضیه نگاه می‌کنند، در مواجهه با پدیده زنوگلاسی سکوت کرده‌اند.
    دکتر یان استیونسون یکی از دانشمندان آمریکایی تحقیقات گسترده‌ای را در زمینه زنوگلاسی انجام داده و در سال 4791 کتابی هم تحت عنوان زنوگلاسی به چاپ رسانده است.
    ‌زنوگلاسی از لغت onX لاتین به معنای خارجی و بیگانه و assolg ریشه یونانی به معنای زبان و در مجموع به مفهوم نوشتن یا صحبت کردن به زبانی بیگانه و ناشناخته است. در این پدیده گاهی شخص به‌زبانی که هیچ‌وقت آن را نیاموخته به‌راحتی حرف می‌زند و گاه بدون این‌که اراده‌ای داشته باشد، دستش روی کاغذ می‌رود و هر چه به ذهنش می‌آید با حالتی از خود‌بی‌خود و سریع شروع به نوشتن می‌کند. بعضی محققین معتقدند نوشتن یا حرف زدن خود‌به‌خود در اثر ارتباط با موجودات غیبی و ماورایی رخ می‌دهد.‌در تجاربی از زنوگلاسی مواردی مشاهده شده که شخص نویسنده مطالب، اصلا توان قلمی نداشته که بنویسد. برخی افراد هم در طی تجربه‌های زنوگلاسی خود، جملات و کلمات زشت و کریهی را تجربه نموده‌اند. گروهی معتقدند این جملات توسط ارواح شیطانی نوشته می‌شود. ‌در ادامه تجاربی از این پدیده ذکر می‌شود:
    _ در سال 2681، پرنیس گالتزین، زن بی‌سواد آلمانی تباری را هیپنوتیزم کرد. آن زن اصلا با زبان فرانسوی آشنایی نداشت ولی در حین هیپنوتیزم او در مورد این‌که در قرن هیجدهم در فرانسه زندگی می‌کرده، به زبان فرانسوی صحبت می‌کرد.
    _ زنی به نام جنسن، 33 ساله اهل فیلادلفیا توسط همسرش هیپنوتیزم شد. در حین هیپنوتیزم شخصیت مردانه جنسن ظاهر شد. او از زبان مردی کشاورز و سوئدی که در قرن هفدهم می‌زیسته صحبت می‌کرد. از صدایش معلوم بود مرد زحمت‌کشی است.
    _ دختری هندی به نام میشارا در سال 8491 به دنیا آمد. این دختر بدون این‌که قبلا با زبان و فرهنگ بنگالی آشنایی داشته باشد و یا اصلا به آنجا رفته باشد، آوازهای بنگالی می‌خواند و می‌رقصید. در سال 1691 دکتر یان استیونسون موضوع میشارا را مورد تحقیق و بررسی قرار داد. او نتیجه تحقیقات روی میشارا را در جولای 0891 در نشریه تحقیقات انجمن آمریکایی فراروانی به چاپ رساند. این خانم 23 ساله هندی می‌گفت که همسر مردی بنگالی در دهه 0081 میلادی بوده است. هفته و روزها او به زبان بنگالی صحبت می‌کرد و حتی قادر نبود با اعضای خانواده‌اش ارتباط برقرار کند.
    _ دکتر موریس نترتون با پسری 11 ساله مواجه شد که در طی هیپنوتیزم به زبان چینی قدیم صحبت می‌کرد. صدای پسر را ضبط کردند و آن را نزد پروفسوری در دانشگاه کالیفرنیا بردند. وی گفت مطالبی که پسرک گفته از متون بسیار کهن و ممنوع در مذهب قدیمی چینیان است.
    _ مدیومی آمریکایی به نام (جورج ولنتاین) در حالت خلسه به زبان‌های آلمانی، روسی و اسپانیایی صحبت می‌کرد. شخص دیگری به نام به نمایش گذاشت و خودش را خیس کرد. البته، مرا هم! دیگر تحمل نداشتم. مهمان‌ها هنوز نرفته بودند که من مجید را به کناری کشاندم و گفتم که حاضر نیستم اولین شب زندگی‌ام را در این خانه، آغاز کنم. شک نداشتم که سپیده اصرار می‌‌کند (عمومجید برایش قصه بگوید) و من می‌‌بایست در شب عروسی‌ام هم این دختر را تحمل می‌‌کردم. من که به غیر از آن چند ساعت توی پارک، تا آن لحظه با مجید تنها نمانده بودم! پیشنهاد کردم که همین امشب به ماه‌عسل به شیراز برویم. مجید چاره‌ای نداشت به جز پذیرفتن. مادرم هم علیرغم میل باطنی‌اش که برپایه اجرای تمام مراسم عروسی از جمله (پاتختی) بود، از این پیشنهاد استقبال کرد. مهمان‌ها که رفتند، من و مجید هم سریعا لباس‌هایمان را عوض کردیم و با وجود مخالفت شدید و گریه بی‌‌امان سپیده به مقصد شیراز راه افتادیم.
    عجب لحظاتی بود برای من. حالا فقط من بودم و مجید و می‌‌توانستیم یک هفته‌ای را در شیراز، بدون حضور هیچ مزاحمی سپری کنیم. یک ماه عسل رویایی و به یاد ماندنی.
    اما قضیه، زمانی به یادماندنی‌تر شد که درست هنگام خروج از تهران، مجید متوجه چراغ دادن‌های پی‌درپی اتومبیلی در پشت سرمان شد. از توی آینه نگاه کرد و با ترس گفت: (سعید است!) خدای من! باور کردنی نبود. سپیده آنقدر گریه کرده بود که آنها مجبور شده بودند لحظاتی بعد از حرکت ما، راه بیفتند و او را به ما برسانند. مادرش در حالی که آن دختر لوس را توی بغل مجید می‌‌انداخت، با دست دیگرش ساک بزرگی را که حاوی لباس‌ها و وسایل مورد نیاز سپیده برای یک هفته بود را به دست من داد و با پررویی تمام گفت: (ببخشید ها! جبران می‌‌کنیم. خب بچه است دیگه! بگذار بچه‌دار بشید.) و بعد هم گفت: (خوش بگذره) آخر چطور ممکن بود با وجود آن دختر لوس، خوش بگذرد؟ چطور؟!

85/5/8::: 12:40 ع
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام دوستان با دو مطلب جدید و جذاب در خدمت شما هستم
+ سلام دوستان با دو مقاله جدید در خدمتم سر بزنید دست خالی برنمی گردید
+ سلام دوستان اگر دوست دارید در مورد سریال جومونگ اطلاعاتی بیشتر بدانید به وبلاگم سر بزنید دست خالی برنمی گردید